جدول جو
جدول جو

معنی خانم بازی - جستجوی لغت در جدول جو

خانم بازی
(نُ)
جنده بازی. زنا. فحشا. هم آمیختگی با زن آماده بزنا
لغت نامه دهخدا
خانم بازی
((نُ))
عشقبازی و آمیزش جنسی با زنانی که همسر شخص نیستند
تصویری از خانم بازی
تصویر خانم بازی
فرهنگ فارسی معین
خانم بازی
جنده بازی، فاحشه بازی، زنا، فحشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک بازی
تصویر خاک بازی
بازی کردن با خاک، کنایه از دل بستن به دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتم سازی
تصویر خاتم سازی
خاتم کاری، شغل و عمل خاتم کار، هنر ساختن و آراستن برخی از اشیا به اشکال هندسی و طرح های گوناگون با قرار دادن قطعه های کوچک استخوان، فلز و چوب در کنار هم که بیشتر به شکل مثلث بریده می شود، خاتم بندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خادم باشی
تصویر خادم باشی
سردستۀ خادمان، رئیس خدمتگزاران
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گُ تَ)
زنا کردن. جنده بازی کردن. فحشا کردن
لغت نامه دهخدا
بازی دام که نوعی بازی فرنگی است
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ تَ / تِ)
کسی که در قمار اسباب خانه و مایعرف خود را ببازد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 365). قمارباز. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گاوبارۀ شهرستان بیجار، واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری پیرتاج و 2 هزارگزی خاور شوسۀ بیجار همدان، ناحیه ای است تپه ماهوری و سردسیر و مالاریایی، دارای 680 تن سکنه که مذهبشان شیعه و بزبان ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آنجا از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شارلاتانی. تقلب. بدذاتی. بدجنسی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به قایم شدنک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل ساختن خانه. عمل درست کردن خانه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمل خاتم ساز. نشاندن پاره های استخوان با نقش و نگار در چوب. رجوع به خاتم بندی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد است. واقع در 62 هزارگزی شمال باختری مشهد بین کشف رود و راه قدیمی مشهد بقوچان میباشد. محلی است جلگه ای معتدل و سکنۀ آن 31 تن، مذهبشان شیعه، زبانشان فارسی و کردی است. آب قنات و محصولات غلات، چغندر و نخود است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سرمامک چون طفل دگر برون بتازم سر مامک آرزو ببازم (تحفه العراقین) نوعی بازی کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتم سازی
تصویر خاتم سازی
شغل و عمل خاتم ساز خاتم بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بازی
تصویر جان بازی
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه باز
تصویر خانه باز
کسی که در قمار اسباب خانه و مالکیت خود را ببازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادم باشی
تصویر خادم باشی
زاور سالار رئیس خادمان رئیس خدمتگزاران (صفوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بازی
تصویر جان بازی
فداکاری، دلیری، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
جنده باز، روسپی باز، فاحشه باز، زانی
متضاد: دخترباز، بچه باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازی یک قل دوقل یا سنگ چاران بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
کفش دوزک
فرهنگ گویش مازندرانی